• وبلاگ : عطر ريحان
  • يادداشت : يک شب پردرد براي دل صاحبمان!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + MMS 
    سلام، اي بابا جاي من خالي بوده پس!!!! شوخي کردم، آره حرفتون کاملاً درسته، خوبه حداقل ماها اينطوري نيستيم، خلافاي اطرافيان به آهنگ و اينجور چيزا خلاصه ميشه نه ديگه اينجا، اما اينجا ظاهراً اين چيزا طبيعيه، يعني طبيعي شده، ميگن آخرش عروسيا مختلط ميشه و اين چيزا اتفاق مي افته، خوب با اين اوصاف مشخصه که از هر 4 تا عروسي توي تهران 1 دونه منجر به طلاق ميشه، تازه من ميگم شايد بيشترهم باشه، به هر ترتيب، ميفهمم اجبار رو، يه سري توي تلويزيون يه خانم امريکايي رو نشون مي داد که مسلمون شده بود و به خاطر سرو مشروب توي عروسي برادرش يا خواهرش شرکت نکرده بود.
    اين روز قيمت دين داري خيلي سنگينه، البته پاداشش هم به همون نسبت سنگين تره، آرزوي خوشبختي و سعادتمندي هم براي شما و هم براي همسر محترمتون دارم و اميدوارم زندگي گرم و پر از نشاطي در کنار همديگه داشته باشيد.
    پاسخ

    واقعا قيمت دين داري سنگينه!...اللهم عجل لوليک الفرج
    سلام
    کاملا مي فهمم چيزهايي رو که گفتي.
    براي همين وقتي که عروسي دعوت مي شيم، عزا مي گيرم. خوبش اينه که کلي وقت و هزينه کن برو آرايشگاه، بعد داماد مذهبي از اول تا آخرش توي زنونه اس. بدهاشم که مي شه نمونه ي شما. ما خودمونو راحت مي کنيم. خيلي وقتا بدون تعارف نمي ريم. چون باباي مطهره خيلي براش مهمه شرايط عروسي ها.
    پاسخ

    هييييييييييييييع! گاهي آدم واقعااااا مجبوره!...اگر آدم بتونه نره خيلي عالي ميشه ولي...

    پناه بر خدا!

    پاسخ

    :(
    چي ميشه گفت کنار اين درد بزرگ
    فقط خدا کند مولا بيايد ...
    پاسخ

    خدا کند که بيايد..
    واي من هم خونه ام خوندم:))))))))))))))
    پاسخ

    :))))
    سلام يعني چي مثلا همخونم است؟مگه تو جاي ديگه اي درس ميخوني؟شوهرت جاي ديگه اي هستند؟
    پاسخ

    چي داري ميگي؟! :)) هم خون منظورم بود (عموزاده) ...چه ربطي به شوهرم داره اصلا!!!

    اندر حوالات هفته گذشتمان

    60ساعت توي راه بوديم تا به شهر عروس خانوم رسيديم

    عروس خانومي که عاشق اخلاقش بودم بخاطر پياده شدن از ماشين و انجام حرکات.....

    براي برنامه آخرشبشان بخاطر سوء !!!سابقمان تبعيدگاهي درنظر گرفته بودند .

    شکر خدا آخريش بود که"مجبور "بودم شرکت کنم

    اما هنوز هم نميفهمم چطور با اين همه گناهي که نه فقط خودشان مهمانانشان هم دچار کردند ميخواهند زندگي شروع کنند!

    پاسخ

    دقيقااااا....علت بدبختيهامون هميناست اما فکر ميکنيم خدا برامون بد خواسته..//مثلا يكي از همون زنايي كه داشت با شوهر يكي ديگه با سرخوشي و خوشحالي تمام ميرقصيد دوروز قبلش شوهرشو به خاطر بدهيايي كه بابت نزول بالا آورده بود زندان برده بودن كه فقط براي آبرو ريزي نشدن و حضورش تو عروسي ميره با هزار بدبختي و با قيد وثيقه شوهرشو مياره بيرون!بعد ميگيم اين همه گرفتاري و نحوست از کجا مياد تو زندگيامون!!!
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ پنج شنبه 4 آبان 91 نوشته (يک شب پردرد ..) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.