سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ
نویسندگان
لینک دوستان

مینویسم برای شما
...
برای شمایی که مُهر "مادرشوهر " به نامت خورده!

یک سوال خیلی مهم!!
چرا بنده به عنوان عروس مجبورم همه چیز را بدون جا انداختن واوی برایتان تعریف کنم؟
چرا باید علت کارهایم را برایتان توضیح دهم؟؟؟
اصلا چرا همه چیز را میپرسید؟
چرا من نمیتوانم تصمیمی در زندگیم بگیرم یا کاری انجام دهم بدون مطلع شدن شما!؟؟؟
و بعد هم تمام جوانب کارم بررسی شود و درست یا غلط بودنش موشکافی!
و بعدتر هم حتی مسائل ریز و جزئی و بی ارزش کارم گزارش شود به محضر خواهرشوهرجان!
و همه بفهمند که مثلا ما خانه مادرم شام چه خوردیم یا چه ساعتی از عروسی برگشتیم!!!
و جالب تر اینکه چرا با وجود همه اینها باز هم گلایه مندید!؟
اگر هفته ای دوبار ملاقاتتان بشود یک بار زبان به گلایه میگشایید...
و کافیه بو ببرید که دقیقا همان هفته من دوبار خانه مادرم رفتم! آنوقت حسابم با...
با همه احترامی که برای شما قائلم
گاهی خسته میشوم از این همه بازجویی!
گاهی بغضم میگیرد که چرا همه باید از جزئیات زندگی من باخبر باشند!
من هم مثل همه آدمها دلم میخواهد قسمتهای شخصی در زندگیم داشته باشم...
که فقط خودم در جریان باشم و همسرم...
اما...
حداقل یک خواهشی که میتوانم داشته باشم؟؟؟
سطح توقعتان را کمی پایین بیاورید! همیشه گلایه نکنید....
گلایه کدری دل می آورد!
قبول که وظیفه است سراغ گرفتن از حالتان...
اما گاهی به این هم فکر کنید که ماهم مشغله های خودمان را داریم...
اگر شرایط کمی تغییر کرد بگذارید به حساب مشغله کاری همسر و درس و دانشگاه من،
به خدا زبانی که به گلایه باز نشود پیش هم عزیزتر است...

پ.ن : دلم برای مادرم میتپد که هرگز هیچ توقعی از فرزندانش نداشته و تابحال یاد ندارم زبان به گلایه گشوده باشد!
برایش عروس و داماد هم فرقی نمیکند...


[ شنبه 91/2/30 ] [ 7:30 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 188053