سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ
نویسندگان
لینک دوستان

ساعت از 1 بامداد گذشته بود...
داشتیم با ماشین از اونجا رد میشدیم که متوجه یه صحنه ای شدیم...
دنده عقب گرفتیم دیدیم بععععععععععله!
یه سیم بلند رو فرو کرده تو صندوق صدقات و یه مشت پر پول دستشه!
هنوز هیچی نگفته بودیم که خودش از نگاههای ما حرفمونو خوند و گفت چشم چشم...میرم....قد یه کرایه تاکسی!
آقای همسر گفت مطمئنی اونیکه دستته قد یه کرایه تاکسیه!؟؟؟(اونیکه ما دیدیم از کرایه آژانس هم بیشتر یود!)
با همون لحن شل و زبونی که گیر نداشت گفت آره...آره...بخدا برای کرایه تاکسیمه....ما هم حروم حلال سرمون میشه(من زیر لب:آره جون خودت)
...قد یه کرایه تاکسی ورمیدارم میرم
همینجور با غضب دوتایی نگاش میکردیم اما از بس بی حیا بود نمیرفت و داشت ادامه میداد...
آقای همسر زنگ زد به 110....دیگه نمیدونیم اومدن یا نه! اللهُ اعلم...
خیلی لجم گرفت...این چندمین بار بود که جاهای مختلف شهر این موضوع رو میدیدم..حتی تو روز!
نمیدونم چه فکری میشه برای این صدقات مردم بیچاره که به خیال خودشون میره تو جیب اهلش کرد...
اما یه کاری از دست ما مردم که برمیاد!...
اگر واقعا برامون امر صدقه مخصوصا تو این ماهها که سفارش شده مهمه،توی صندوقی تو خونه خودمون جمع کنیم و اگر نیازمندشو سراغ داریم بدیم وگرنه به کمیته تحویل بدیم...
به هیچ وجه تو صندوقای بیرون نندازید...میبینید که!
در حال حاضر صندوق صدقات شده صندوق پس انداز مخارج معتادین شهر...همه هم راهشو یاد گرفتن...


[ چهارشنبه 91/3/10 ] [ 2:41 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 188070