سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر ریحان
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

چقدر سینه ام درد دارد...
چقدر این سه روز سخت گذشت...
زندانی بودیم!
زندان دنیا...
چقدر بخاطر مسجد رفتنمان مسخره شدیم...
چقدر زخمی شد قلبمان
" مگه شمال هم مسجد میره آدم!؟"
تحمل کردیم نادرستیهایشان را
هر وقت هم به زبان آمدیم استهزا تحویل گرفتیم!
شهادت امام صادق(ع) قلبمان پاره شد...
ماشینهای شهر که ترانه های رقص با صدای بلند گذاشته بودند که هیچ!
ماهواره صاحب خانه هم...
لباس مشکی به تن داشتیم اما متوجه نمیشدند عذاب کشیدنمان را!
شاید هم نمیخواستند متوجه شوند!!!
گریه ام گرفت...
صحنه هایی دیدیمو از رفتنمان پشیمان شدیم...
نزدیک دریا با پای پیاده در شهرکی گم شدیم!
اذان گفتند....اما راه خروجی پیدا نمیکردیم...
به سختی جایی برای نماز پیدا کردیم که در گوشه و کنجی باشد که دیده نشویم!
روی زمین خالی به جماعت نماز خواندیم!
بعد از نماز هم باز همان صحنه ها را دیدیم!
بد حجابی که نه!
بی حجابی مطلق!
باورمان نمیشد اینجا ایران است....
چقدر آنها در نمایش بی بندوباریشان استوارند!
ولی ما از نماز خواندمان در گوشه خیابان شهرک خجالت میکشیم!
چقدر آخر الزمان مومنین غربت میکشند!
امر به معروف و نهی از منکر هم که غریب زاده شده است!!!
همه مخالفند اما سکوت میکنند...
به اسیری رفته بودیم این سه روز را...!
روز جمعه هم نتوانستیم همدردی کنیم با قلب امام زمانمان،
به عزیزدلمان،پیغمبرمان اهانت شد ولی ما فریاد برائت باز نکردیم...
میشد اما نمیگذاشتند!
من بزرگ شده تربیت پدرم هستم..
"اشداء علی الکفار" را از کودکی آموخته ام...
دینی به گردنمان حس میکنیم که ادا نشده...
من خودم را نمیبخشم...
خودمان را نمیبخشیم...
عواقبش هم امروز دیدیم،
هر دویمان!!!

گاهی قصور کمتر از گناه نیست!

پ.ن: چقدر دلم برایت میتپد...
همسر با ایمان من!
در کنار خانواده ات هم غریبی!


[ شنبه 91/6/25 ] [ 8:5 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من کیستم ؟ بر جا ز کاروان سبک بار آرزو، خاکستری به راه.... گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان، اندر شب سیاه....
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 38
کل بازدیدها: 187896