سلام خانمي
بيشتر پستاتون رو خوندم .......خيلي ساده و زيبا مي نويسين...........خوشحال ميشم شمارو تو جمع دوستاي خودم داشته باشم.........بااجازتون لينکتون کردم
سلام در طوباي محبت منتظر قدوم شما ونظرات ارزنده شما هستم ارادتمند
دقيقا پدر و مادر من همينطوري بودن!البته اونموقع واقعا خريد وسايل برجسته هزينه دار بود.يادم نميره اون دفتراي فانتزي که بهش ميگفتيم چقدر گرون بود.من مامانم يسري ازونا برام خريد ديگه نخريد.تو مدرسه دکتر مهندسا درس ميخوندم ولي پدر مادرم دبير بودن.من فقيرشون بودم.يادمه جلد اون دفتر فانتزيارو ميزديم به دفتراي تعاوني.هميشه مامانم ميخواست جشن نيکوکاري دفتر بده بهش ميگفتم براي من عادي بخر براي اونا فانتزي ميخواستم اونا مثل من رنج نبرن.
جدي چه پدر مادراي بافکري داشتيما.ممنون
چه بااامزه
دقيقا منم عاشق اين تراش روميزيها بودم و دوسال پيش با تراش برادرزاده م به اين آرزوم رسيدم