• وبلاگ : عطر ريحان
  • يادداشت : ماجراي دفن يك جسد مجهول الهويه در كربلا
  • نظرات : 15 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمد رضا معصومي مهرجردي 


    اسلام عليک يا اباعبدالله

    و بعد سلام بر شما برادر

    مي خواستم با اين پيام عالي بودن اين مطلب و احترامي که نسبت به مديريت سايت داشتم رو ابراز کنم اجرکم الي الله و الي حسين بن وعلي

    وسلام عليکم و رحمة الله و برکاته

    خوشا به سعادتشون.


    واي نميدونم چي بگم...اونا کجا بودن..من کجام!!!

    خدايا...:((

    خوش به سعادتش:((

    سلام
    ز هجر روي پدر اشک از بصر مي ريخت
    نه اشک از بصر ، او لخته جگر مي ريخت
    به گرد شمع وجود علي چو پروانه
    ز سوز آتش اندوه بال و پر مي ريخت
    گهي به خانه ، گهي در بقيع و گه به احد
    گلاب اشک ز داغ غم پدر مي ريخت
    به موج حادثه شد غرق کشتي عمرش
    ز بهر ديده خونين خود گهر مي ريخت
    فکنده لرزه بر اندام اهل ظلم ونفاق
    ز آه سوخته سينه ، چون شرر مي ريخت
    به ياد غربت و تنهايي علي زهرا
    هماره حافظي اشک از دو چشم تر مي ريخت
    01:47 يا زهرا...


    اصلا نميتونم سر اين مطلب نظر بدم ولي اينو بگم كه داغون شدم

    السلام عليك يا اباعبدالله

    مطلب خوبي بود