عطر ریحان
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

+ با کوهی از خستگی سوار اتوبوس میشوم.دستم را آویزان صندلی ای میکنم که یک پسر بچه سه چهار ساله تپلی ای نشسته است..
اما انگار چهره اش طبیعی نیست!
درسته،به این چهره ها در علم پزشکی میگویند سندروم داون..
اما مردم بهشان میگویند منگول!!!
پسرک صداهای عجیبی درمی آورد و گاهی زبانش را تا چانه اش بیرون میکند!
یکباره صدای زنی از پشت  توجه م را جلب میکند!
- نکن...گفتم نکن!
مادر پسرک دور از بچه اش نشسته و صورتش را به طرف پنجره گرفته...
به گمانم میخواهد مادری اش را پنهان کند! تا مبادا مردم بیکار به هم نشانش دهند...
از چهره اش غم عمیقی پیداست...
خیلی جوان است،انقدر که معلوم است این پسرک، بچه اولش است...
یک لحظه دلم سوخت برایش...غمش فراتر از درک من بود! توان این که خودم را لحظه ای جایش بگذارم نداشتم...
چقدر امید و آرزو داشته!...

+
سه چهار صندلی عقب تر خالی میشود..خودم را از خستگی پرت میکنم..همه افکار چندلحظه پیشم پاک شده است!
یکدفه زن جوان کناری ام با ذوق و اشتیاق وصف نشدنی ای ساکی که دستش است باز میکند..
یک قوطی جغ جغه را در می آورد و نشانم میدهد:
-قشنگه؟
من هم با لبخندی تایید میکنم...
انگار که دوست دارد به من بفهماند که باردار است فوری میگوید: برای سیسمونی خریدم...پسره!میخواستم آبی بخرم اما باباش صورتی دوس داره...منم صورتی خریدم...
بعد سریعا لباس نوزادی را از ساکش در می آورد و نشانم میدهد:
- اینو از تو سبد خریدم خیلی گرونه اما من نصف قیمت خریدم....همین دوتا رو خریدم پولم تموم شد!
بعد شروع میکند با آب و تاب از نوزادش،از سونو گرافی اش،از وسایل بچه اش و از خودش برایم میگوید...
از حرفهایش من هم به وجد می آیم و ته دلم این لحظه ها را برای خودم آرزو میکنم!
خداحافظی میکند و پیاده میشود...

پ.ن1: خدای حکیم من!
من نمیدانم حکمت داده ات چیست و نداده ات چیست!!!
چشمم هم که بینا نیست..
اما یک چیز را خوب میدانم،
اینکه من ضعیفم...
به خودم
که باشد در برابر امتحانهای زندگی کم می آورم...

پ.ن2: بشر ببین!
ادعایت میشود جهان را فتح کرده ای...
خدایت که بخواهد بشود، میشود!
و تو و همه تجهیزاتت ضعیف تر از آن است که بخواهد امر و اراده خدا را متوقف کند...
حتی اگر به دستگاهی مثل سونوگرافی ات قسم بخوری!
نمیبیند آنچه که پروردگارت میبیند...و نمیداند آنچه که قرار است بشود...
پس سر فرود آر!


قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِکُمْ نَفْعًا بَلْ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا (فتح: 11)


[ سه شنبه 91/7/25 ] [ 10:30 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من کیستم ؟ بر جا ز کاروان سبک بار آرزو، خاکستری به راه.... گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان، اندر شب سیاه....
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 191797