بعد از چند وقت دوباره گذرم افتاد اونجا
قبلا بیشتر میرفتم اما ساعتای کلاسام طوری شده بود که خیلی وقت بود نرفته بودم
مثل همیشه یقین داشتم دو سه نفر بیشتر توش نیست
دوبه شک بودم برم یا نرم...
احساس میکردم نماز آدم تحقیر میشه...
شیطونه میگفت برو حالا توراه شاید یه مسجد دیگه پیدا کردی اما خودم که میدونستم آدمی نیستم که سوار اتوبوس که شدم دوباره پیاده شم برم مسجد!
اما در نهایت نماز جماعت کلا پنج شش نفری رو به فرادی اونم تو خونه! ترجیح دادم...
وارد ورودی خانمها که شدم با کمال تعجب 5جفت کفش دیدم!!!
انقدر ذوق کردم و خوشحال شدم که نگو
من انتظار 2 جفت داشتم اونم یکیش دمپایی بود همیشه! :)
خداروشکر کردم تو دلم بهش گفتم قربونت برم که بنده هات تا نیت کار خیر میکنن دلشونو خوش که میکنی هیچی بهشون جایزه هم میدی..
پرده رو زدم کنار...
وارد که شدم سه چهار نفر بیشتر از کفشایی که دم در دیدم جمعیت بود..
قامت بستم.
عجیب بود،
بین نماز دائم در باز میشدو یه عده میومدن به جماعت میپیوستن!
نماز ظهر که تموم شد پشت سرمو نگاه کردم دیدم خانمها شدن 7 صف حدودا ده تایی!
جمعیت دو سه نفری خانمها تبدیل شده بود به 70 نفر!
انقدر ذوق کردم که نمیدونستم چطوری خداروشکر کنم...
دلم واسه مسجدای غریب کبابه!
همیشه غصه میخوردم آخه این مسجد به این بزرگی و عظمت
با این لوستر گنده اون وسطش که قد لوستر حرم امام رضا(ع) س!
چرا انقدر غریبه..
حیفه این مسجد که سهم رهگذراس فقط!
مسجدی که غریب باشه نمازشم بهت نمیچسبه..
مسجد جمعیتی نمازش بهت انرژی میده...اصلا گوشت میشه به تنت!
نمیدونم حکمت جمعیت اونروز چی بود
ولی حس کردم خدا میخواد بهم بگه تو برای من باش
بسپر به خودم....همه چیز حله!
پ.ن: کاش نذاریم هیچ مسجدی غریب بمونه...بخدا یه روز باید جواب پس بدیم...حقش به گردنمونه مخصوصا اگر همسایه ش باشیم...
رسول خدا (ص): ((براى همسایه مسجد، جز در مسجد نماز خواندن روا نیست ))
حضرت على (ع): ((حریم مسجد، چهل ذرع و همسایه آن ، چهل خانه از چهار طرف است ))