سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر ریحان
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

بهش میگم از وقتی رفتیم جهادی و اون وضع زندگی رو دیدم،دیدم که چطور با حداقل امکانات(بخوانید بدون امکانات ) وبدون آب لوله کشی دارن زندگی میکنن دیگه دلم نمیاد چیز اضافه بخرم یا حتی به خودم اجازه بدم آب اسراف بشه،یاد بچه ها که میفتم دلم کباب میشه و از اینکه زندگی ما بیش از نیاز هم برامون فراهمه و در واقع دایره نیازهامون رو به دست خودمون بزرگ کردیم ناراحت میشم و از این وضع بدم میاد.

میگه این خیلی خوبه...واسه همین دلم میخواست و اصرار داشتم که بیای جهادی..

میگم تازه ما در برابر اطرافیانمون اصلا بریز بپاش نداریم...البته خیلی از کسایی که ادعای ولایی بودن و مذهبی بودن دارن اصلا حتی سبک زندگی مارو هم قبول ندارن...وقتی بهش میگی عید با این وضع نباید آجیل خرید،با همه ثروتش بهت جواب میده آجیل نخریم گوشت هم میشه نخریم؟!
مذهبیه ها...ولاییه ها...ولی م.ب هستش! چرا اینجوری میشه...به نظرت تناقض نداره؟! آدم چطوری میتونه این همه سفارش اسلام به ساده زیستی رو بدونه ولی بازم تو تجمل زندگی کنه و حتی نتونه از آجیل عیدش هم بگذره!

میگه خب اینجا بحث شأنیت مطرح میشه...اون مذهبی هست ولی تو خونواده ای از طبقه مرفه جامعه بزرگ شده همیشه براش همه چیز فراهم بوده،مارک پوشیده،گرون خریده، گرون خورده و نداشتن خیلی چیزا براش سخته،تو نباید ازش انتظار غیر از این داشته باشی...اون نمیتونه مثل تو زندگی کنه...همونطور که تو، تو این زندگی شهری و نیازهای خاص خودش نمیتونی مثل اون روستاییه زندگی کنی...

ولی!
یه چیزی که هست اون آدم هرچقدر هم دم از ولایی بودن بزنه،بیاد اردو جهادی و وضع زندگی اینچنینی رو ببینه ،هرگز نمیتونه جهادی زندگی کنه...و این جهادی زندگی کردن س که با ارزشه...


[ سه شنبه 92/2/24 ] [ 3:31 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من کیستم ؟ بر جا ز کاروان سبک بار آرزو، خاکستری به راه.... گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان، اندر شب سیاه....
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 187766