چند روزیه از در ورودی دانشگاه که میای تو یه مکانی رو به شکل خاکریز و سنگر درست کردن که وصیت نامه شهدا و عکسشون و سفارشات کوتاهشون رو به شکل زیبایی نصب کردن که پیشکش بروبچه های بسیج دانشگاهه...
امروز وقتی نزدیکای در ورودی بودم صدایی مثل نوحه توجهم رو جلب کرد...فکر کردم صدا از مسجد میاد،مبهم بود و معلوم نبود چیه...هرچی فکر کردم که چی میتونه باشه به ذهنم نرسید پنجشنبه هم که نیست زیارت عاشورا باشه!
وارد که شدم با یه ابتکار جدید و دوست داشتنی مواجه شدم...درسته...نوای زیارت عاشورا و روضه ای که مابینش بود از داخل سنگر میومد که یه حال و هوای خاصی به اون سنگرا و عکس شهدا داده بود...
کرببلاااااااا بذار مسافرت بشم......یه شب جمعه زائرت بشم......
یه دفعه یاد چند ماه پیش افتادم که از دانشگاه عازم کربلا شدیم....چه روزای قشنگی بود...طعم شیرینش امروز دوباره برام زنده شد....اشک تو چشام جمع شد.....انگار امسال با شهدا به استقبال محرم داریم میریم....
چقدر عشق کردم و ابتکارشون به دلم نشست....
ولی اکثر دانشجو ها وقتی از کنارم رد میشدن میشنیدم که میگن: اه اه اه....این چیه اول صبحی گذاشتن.....حال آدمو میگیرن....عوضی که اول صبح آدمو سرحال کنن....!و از اینجور حرفا.......انگاری قرار بوده اول صبحی برای اینا آهنگ تکنو بذارن!
ولی خدا میدونه من چقدر انرژی مضاعف گرفتم امروز.....خدایا شکرت.....