وبلاگ :
عطر ريحان
يادداشت :
طعم شيرين روزهاي کودکي
نظرات :
3
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سنا
الان همه همينجوري شدن....نميدونم چرا
ولي اميدوارم همشون سر زندگيهاي خودشون خوشبخت باشن حداقل...
بيچاره مامان بزرگا و بابا بزرگا....:(
پاسخ
صفا از خونه ها رفته...انشااله که همينطور باشه // :(
+
اوني كه تواين عكس نيست!
من با ياد اين خاطرات دارم زندگي مي کنم .روز نيست که ياد اين دوران نباشم .حتي شبها وقتي مي خوام بخوابم شروع ميکنمبه مرور کردن اون روزا.يادمه پدربزرگ کتابخونه اي داشت و من هروقت ميرفتم اونجا ميرفتم و کتابهاشو ميخوندم.چون من تک مي افتادم!آخه اون دونفر ديگه حرفاو درساي مشترک داشتن!ياد بادآن دوران...
پاسخ
ياد باد آن روزگاران...ياد باد ...دلم واسه اونهمه سادگي و صميمت يه ذره شده :(
+
fateme
ziba bod va yad avarrrr khosh be hal lkhodam migam vaghty fkr mikoonam 4 sal az zendegimo ehya kardam pisheshoonn to doran daneshjooee m ama hasrat mikhoram ghadr nadonestam....
+
ليلا
واقعا خاطرات آن روزها زيباست....
پاسخ
اوهوم :)
+
سارا
هههههههههه من عکس سمت راستي رو ميشناسم!!!!
پاسخ
خوش بحالت :)
+
خادم
برديم به اون روزا...يادش بخير..
از يادآوريشون اذيت ميشم..
پاسخ
وب جديد مبارک :) // گذشته شيرينه... حاله که آدمو اذيت ميکنه !