گاهی وقتها از زن بودنم خجالت میکشم!
از اینکه در مسابقه حقارت همجنسهایم شرکت میکنم،
از اینکه فکرم مشغول این میشود از چند روز قبلترش که در فلان عروسی چه بپوشم یا در فلان مراسم موهایم را به چه شکل دربیاورم که بیشتر زیباییهایم را به چشم دیگران بنشانم..
یا حداقلش اینکه چطور خوشگل تر بنظر بیایم...
درواقع یعنی همه چیز را باید از نگاه دیگران بسنجی،
که اگر این را بپوشم چطور زنی دیده میشوم!؟
آنوقت اگر گلِ سرت با رنگ موهایت هارمونی نداشته باشد یا لباست زرق و برق کافی را نداشته باشد یا در یک مولودی زنانه صندل همرنگ نپوشیده باشی رسما بیکلاس و بدتیپی....!!!
شاید هم شخصیتت را از روی همین ها قضاوت کنند!
گاهی میگویم به درک! بگذار قضاوت کنند و گاهی ناخودآگاه و به خواست دیگران وارد این بازیهای مسخره میشوم...
واقعا که حقیرانه است.....این همه تکاپو و دغدغه...
حیف عمر و وقت!
بلـــــــــــــــــــــــــه،منم قبول دارم
آراستگی و زیبایی خیلی خوب است
اما تشربفات جانبی اش گاهی آدم را به دردسر می اندازد..
درست مثل آرایشگاهی که برای عروسی یکی از اقوام نزدیک آقای همسر مجبور شدم بروم چون همه میرفتند و اگر من نمیرفتم میگفتند چه عروس دل مرده ای!
ولی حقیقتش اگر به خودم بود نمیرفتم....
در نهایت ذیق وقت و صرفه جویی مالی مجبور شدم!
اگر چه آرایشگاهی که من رفتم خیلی ارزانتر از چیزی بود که دیگران رفته بودند و انصافا هم کارش خوب بود اما...
اما بخاطر حجابی که میکنم و دیگران آنطورها هم برایشان مهم نیست موهای من تقریبا خراب شد و زیر سنگینی چادر به زیبایی اولش نبود...
ولی باقی خانمها همه میدرخشیدند!
در تالار هم بیشتر بخاطر حضور داماد چادر سرم بود و شاید زمان خیلی کوتاهی آزادانه در تالار بانوان بودم!
از ظاهر موهایم در تالار ناراحت شدم،
و بدتر از آن اینکه چیزی از آرایش موها و صورتم برای برگشت به خانه و نگاه همسرم باقی نمانده بود!!
اگرچه که همسر عزیزم گفت تو خودت زیباتر از آنی که به آرایشگاه احتیاج داشته باشی...
دیشب خیلی از دست خودم بابت حضور و بعضا شرکت در این مسابقه حقارت و بعد از آن،ناراحت شدن بابت خراب شدن موهایم دلخور شدم...گریه ام گرفت و از خدا بخاطر اینهمه فریب دنیا را خوردن و لحظه های غفلتم طلب عفو کردم!
خوش بحال مردها که در قوانینشان فقط راحتی خودشان مطرح است نه به چشم دیگران آمدن!
پ.ن1:
موارد دیگر این مسابقه مذکور را خودتان حدس بزنید!
شام سلف سرویسی و چندین میلیونی همراه با بره های درسته و ولع افراد برای اینکه نفر آخر مسابقه نباشند.حتی برای چشم های ماهی!!
حضور پیر و جوان لابلای هم برای رقص و پایکوبی حتی افرادی که از جهت اعتقادی انتظارش را نداری!...و اینجاست که برای فرار از این مسابقه باید یا کنار خیلی پیرها بنشینی یا بایستی بزور تماشا و تشویقشان کنی و هی بهت تعارف بزنند که بیا وسط و اصلا انگار تورا نشناخته اند!
به آقای همسر میگویم: چقدر غریبم در این مدل عروسی ها...میگوید: همسرت هم غریبه...
پ.ن2:
خوبی اقوام همسر این است که در تالار آقایون اثری از موسیقی نیست و هر چه هست در تالار بانوان است که آن هم از نوع بی کلامش است...تا همین قدر هم جای شُکرش باقیست!!!
پ.ن3:
خداروشکر اینگونه عروسی ها را فقط برای اقوام درجه یک میرویم آن هم از جنبه صله رحم،وگرنه اگر یک پشت هم دورتر باشد خیلی محترمانه جوابشان میکنیم!