سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر ریحان
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

بسم رب شهر رمضان

یه چیزی بگم دلتون رو بشکنم!
شمارش معکوس شروع شده...
رمضان رو میگم...!
کم کم ماه مهربون خدا داره سایه شو از سرمون کم میکنه....
نکنه دستامون هنوز خالی باشه؟!
چقدر چشم انتظار رسیدن شبای قدر بودم....
اما سفره اونم جمع شد... و مقدرات سال جدیدمون امضا شد...
نمیدونم تو کوله بار ماه رمضون امسالم تونستم چیزی از  جنس خدا بذارم یا نه...؟!
نمیدونم تونستم حق رمضان رو ادا کنم یا نه؟!
نمیدونم تا رمضان بعدی هستم یا نه؟!...مثل خیلی ها که دیگه نیستن!
اصلا اگر بودم توفیقشو دارم صداش بزنم؟!


خدایا !
اگر سفره معنویتمون تو این ماه رونق داشت کمکمون کن آلوده به عجب نشیم ...
و اگر در ادای حق تو کوتاهی کردیم عذرمون رو بپذیر...
و عمرمون رو تا رمضان دیگه طولانی کن...

دلم تنگ میشه واسه ماه رمضان و نماز جماعتش،
واسه دعای زیبای حج بعد از نمازش،
واسه ناز کردن تو  شبای قدرش،
واسه مناجات دلربای ابوحمزه سحرش،
واسه عشق بازی تو افطارش...
(حسرت نوشت: دیشب خیلی دلم میخواست تو مراسم وداع شرکت کنم اما توفیق نداشتم!
اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم...)
تو دعای وداعتون حقیر رو هم دعا کنید.

چند ثانیه با صحیفه سجادیه:
بدرود ای ماهی که هنوز نیامده بودی شوق آمدنت را داشتیم...
و هنوز نرفته ای دلتنگت شده ایم....
با تو وداع میکنیم همانند وداع کسی که برای فراق عزیزش وداع میکند...

خدایا!
ما را در شمار توبه کنندگانی قرار بده که پذیرفته ای به سوی تو بازگردند...
خدایا!
در این ماه اگر قصد گناه کرده ایم ،
یا مرتکبش شده ایم،
یا به عمد خطایی از ما سر زده،
یا از روی فراموشی ظلمی به خودمان روا داشته ایم،
یا پرده حرمت دیگری را دریده ایم،
در پرده اغماض فرو پوش و عفو کن...


[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 2:29 عصر ] [ ] [ نظرات () ]



قطره های شب قدر بی دریغ بر قلب ما میبارن....
ظرف قلب ما چقدره که بتونیم این باران بی منت خدا رو توی این ظرف بگنجونیم...؟

خدایا اون مرد آسمانی که تا نیاد باران هم نمیاد، آیا دیشب از مقابل چشمان من رد شد...؟؟؟
اصلا سکه بی تقلب قلب من رو خرید؟
خدایا امام زمانم اسم من رو هم در قلب مبارک خودش جا داد...؟
میگم اصلا شد که من اهل شفا و شفاعت بشم و شب قدری بشم...؟
خدایا واقعا اسم من در فهرست آمرزیده شدگان این شب قرار داده شد...؟

خدایا اگه فرداشب، شب تقسیم مرگه،شب تقسیم رزق و روزیه سرنوشت یکسال دیگه من چیه؟
آیا مرگ بی صدا یا یک مومن با تقوا؟؟؟...


[ دوشنبه 90/5/31 ] [ 3:1 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

در این ماه عاشقی
هر بار که سجاده نشین میشوم
عریضه حاجتم را
برایت می آورم
:
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام،فی عامی هذا و فی کل عام....

و امشب ماه به نیمه رسیده...

آقای مدینه!
برات زیارتم میدهی؟!



[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 6:21 عصر ] [ ] [ نظرات () ]



امشب نور ولایت تابیده...
صدای اذون پیچیده...
تو خونه حیدر....

مولای من! پدر شدنتون مبارک


[ سه شنبه 90/5/25 ] [ 5:52 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

(خسته نوشت:
امیدوارم مخاطب خاص این پست بخوندش!)

دلم میگیره از کسایی که ادعای ایمان دارن....
کسایی که روزه میگیرن ولی کینه تو دلاشون موج میزنه...
نماز شب میخونن ولی قطع رحم میکنن...
تو ماه مبارک یه ختم کامل قرآن انجام میدن ولی دورو بریاشون از نیش زبون و گلایه هاشون عاجز و فراری اند !... 
برای خوشامد دیگران خودشون رو به مشقت میندازن تا دل غریبه ها رو نرم کنن ولی بی خبرن از اینکه پدر و مادرشون دل شکسته اند و حاضر نیستن بخاطر تمایل اونها از هوای نفس خودشون بگذرن...
افطاری میدن و سفره رنگین میندازن ولی قلبشون از کینه سیاهه...
اعتقاد به حجاب و تمام احکام اسلام دارن ولی غیبت و سوء ظن رو گناه نمیدونن...
دعوت همسایه و دوست و آشنا رو قبول میکنن ولی حق خویشاوندی رو به جا نمیارن و دعوت برادر خودشون رو به خاطر خودخواهیاشون رد میکنن...

واقعا مسلمونی یعنی این؟!! و ایمان تو نماز شب و ختم قرآن خلاصه میشه؟
پس گذشت و بخشش چه معنی ای میده؟
ما امت همون پیغمبریم که روی سر مبارکشون شکمبه گوسفند میریختن ولی فرداش میرفتن عیادت و میفرمودند چند روزیست از دوستمان بیخبریم!...

مگه نه اینه که قطع رحم جزء گناهان کبیره ست و در کنار بدترین گناهان مثل دروغ گویی نام برده شده؟؟؟
مگه نه اینه که  قطع رحم یعنی قطع رحمت الهی و این یعنی نکبت و بی برکتی در زندگی؟؟؟
مگه نفرمودند کسی که با برادر مسلمان خود بیش از سه روز قهر باشه مسلمان نیست؟؟؟

 مولامون علی(ع) راست گفت که این دنیا از گیاه حنظل تلخ تر و از آب بینی بزغاله بی ارزش تر است...
حالم از بی رحمی دنیا بهم میخوره...
خویشان هم به همدیگه رحم نمیکنن....
خانواده ای بخاطر خودخواهی ها از هم میپاشه...
پدری هنوز در قید حیاته ولی فرزنداش حرف از ارث میزنن و  به برادر و خواهر خودشون حسادت میورزند...

برای خواندن احادیث در این باب به ادامه مطلب مراجعه شود!

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/5/24 ] [ 6:57 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

جمعه و روزه و افطار دلم میسوزد
آه از دوری دلدار دلم میسوزد
باز هم یار نشد یار منو جمعه گذشت
باز ازین بخت جفاکار دلم میسوزد
پا به پای شب عشاق دویدم عمری
چون تو ای شمع شب تار دلم میسوزد
ای زمان جمعه ی صبح فرج یار نشد
نرسد لحظه دیدار دلم مسوزد
عطر بذل و کرم و بخشش او می آید
دور از آن گل ایثار دلم میسوزد
رمضان است و سر خوان خدا یار کجاست
آه  از این درد دل آزار دلم میسوزد
شکوه از تشنگی ام نیست که از هرم فراق
جای لبهای عطشبار دلم میسوزد
آب مینوشمو در حسرت " أین الطالب "
بر سر سفره افطار دلم میسوزد
باز هم صحبت آب و عطش و سوختن است
روضه ی داغ علمدار دلم میسوزد

اللهم عجل لولیک الفرج


[ جمعه 90/5/21 ] [ 2:49 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

از مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی پرسیدند طریق شما برای عرفان چیست؟
ایشون فرمودند:
طریق من برای همه احباء این است که سه چیز رو در زندگی رعایت کردم،
توجه به حضور قلب در نماز
توجه به لقمه و غذای حلال
توجه به بیدار شدن قبل از اذان صبح




التماس دعا


[ چهارشنبه 90/5/19 ] [ 4:17 عصر ] [ ] [ نظرات () ]



میگن ناصر الدین شاه در سفر به سبزوار گذرش افتاد به در خونه حاج ملا هادی سبزواری...
تا وارد شد دید حاج ملا هادی سبزواری آن عالم گران سنگ تکه نانی برداشته و به سرکه میزنه و به دهان فرو میبره،بساط خونه ش هم یه تیکه نمده و یه قطعه سفره ایه که روی اون پهن کرده..
شاه به ملا هادی سبزواری میگه : من فکر میکردم زندگی شما بهتر از اینه....ملا هادی اینطور میگن: این رو هم که دارم باید بگذارم و برم.
و بعد روایت داود نبی(ع) رو برای شاه گفت:
خداوند به داود نبی(ع) اینطور فرمود "
ای داود من پنج چیز رو در پنج چیز پنهان کردم مردم جای دیگه ای دنبالش میگردن!
من علم رو در گرسنگی و تلاش پنهان کردم مردم در راحتی و آسایش دنبالش میگردن...
من عزت و سربلندی انسان رو در فرمانبرداری خودم پنهان کردم ولی انسانها فکر میکنن از آدمی مثل خودشون فرمان برداری کنن به عزت میرسن..
من بی نیازی انسان رو در قناعت قرار دادم مردم فکر میکنن بی نیازی در جمع کردن ثروته!
من راحتی رو در بهشت قرار دادم مردم تو دنیا دنبالش میگردن!
من رضا و خشنودی خودم رو در سخت گیری به نفس قرار دادم(مثل همین روزه داری) مردم تو آسون گیری به نفس دنبالش میگردن..."


[ چهارشنبه 90/5/19 ] [ 3:55 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

یه نفر نامه ای برای مرحوم آیت الله  بهجت نوشته بودند با این مضمون:

بسم الله الرحمن الرحیم
آقا من گره ای افتاده به کارم ، هرچقدر که سعی میکنم بدهی طلبکار ها رو بدم موفق نمیشم!
مالی دارم میخوام بفروشم ولی هیچوقت به پای فروش نمیرسه،عده ای میگن منو طلسم کردن...
شما نظرتون چیه؟

آقا پاسخ فرمودند:
بسمه تعالی
هر روز قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق رو بسیار بخوانید و استغفار زیاد بگید و به این ذکر شریف مداومت کنید:
" لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم "


[ چهارشنبه 90/5/12 ] [ 12:54 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

خدایا دلم برای تو تنگ شده...
خدایا یه چیزی امشب نشونم بده که از جنس زمین نباشه...
خدایا گناهای من پرده شرم به چشمای من انداخته...هی میخوام به ماه تو، به رمضان تو سلام بکنم ولی روم نمیشه...
خدایا یه اراده ای بده که از گناه دور بشم...
خدایا نماز میخونم روزه میگیرم ولی همش احساس میکنم تو هنوز منو نبخشیدی...چقدر تردید چقدر دودلی چقدر ناامیدی..
خوش بحال اونایی که ماه شعبان رو درک کردن و آماده وارد ماه مبارک شدن...




التماس دعا


[ دوشنبه 90/5/10 ] [ 1:20 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من کیستم ؟ بر جا ز کاروان سبک بار آرزو، خاکستری به راه.... گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان، اندر شب سیاه....
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 32
کل بازدیدها: 192219