سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر ریحان
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان



سلااااااااااااااااااام به همگی دوستان.....
خیلی خوشحالم چون امروز اولین امتحانمو به خوبی پشت سر گذاشتم...با اینکه اصلا فکرشو نمیکردم و زیاد نخونده بودم ولی به لطف خدا خوب بود...البته یه امتحان فردا صبح دارم که هنوز نخوندم ... ):

راستی امروز دانشگاهمون سفید پوش بود...جاتون خالی برگشتنی از دانشگاه کلی با رفقا برف بازی کردیم و کلی هم عکس انداختیم..
چه برفی میومد.... تمام انگشتای دست و پام سر شده بود...!!



و چه لذتی داره قدم زدن تو برفایی که هنوز پا نخورده!


[ شنبه 89/10/25 ] [ 7:17 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

این نقل رو از کتاب زندگینامه شیخ حسنعلی اصفهانی( نخودکی) خوندم ...برام جالب بود گفتم اینجا بذارم تا شما دوستان هم استفاده کنید..



آقای انتظام کاشمری - واعظ - نقل می کرد که:
به خدمت حاج شیخ حسنعلی اصفهانی عرض کردم: دستوری مرحمت فرما که توفیق تهجد یابم و گشایشی در کارم
حاصل شود. فرمودند:
« . هر صبح، از تلاوت قرآن مجید مخصوصاً (سوره یس) غفلت منما، انشاء الله توفیق رفیق خواهد گشت »
به کاشمر بازگشتم و هر بامداد، در حین راه رفتن، به قرائت سوره یاسین مداومت می کردم، اما نتیجه ای به دست نمی
آمد.
سال دیگر در ایام عید به مشهد مشرف شدم و در یک شب بارانی برای اصلاح کاری به خانه یکی از علماء شهر رفتم
چون در آن شب آقا به بیرونی نیامده بود، دست خالی بیرون آمدم و اندیشیدم: خوب است به خدمت حاج شیخ حسنعلی
شرفیاب شوم و ازعدم حصول نتیجه او را آگاهی دهم. با این فکر به منزل حاج شیخ آمدم، دیدم که جماعتی در اطاقند و
در بسته است و ایشان، مشغول گفتار و موعظه هستند.
با خود گفتم: اگر در اینحال به اطاق روم، ممکن است که جائی برای نشستن من نباشد و دیگر آنکه شاید سخن شیخ به
سبب ورود من به اطاق، قطع شود. از این رو بود که پشت در نشستم و به سخنان ایشان گوش دادم تا مجلس تمام شد و
به حضورش شرفیاب شوم.
در همین زمان، ناگاه شنیدم که مرحوم حاج شیخ موضوع فرمایشات خود را تغییر دادند و فرمودند:
برخی از من دعای توفیق سحری و گشایش امور می خواهند، دستور می دهم که قرآن تلاوت کنند، لیکن به جای آنکه »
رو به قبله و در حال توجه به قرائت پردازند، در حال راه رفتن، سوره یاسین می خوانند و بعد به قصد گله می آیند که از
دستور من حاصلی نگرفته اند.
تازه در شب بارانی ابتدا، به منظور انجام کار دنیایی خود، به در خانه دیگران می روند و چون به مقصد نمی رسند، به فکر
آخرت افتاده، سری هم به منزل من می زنند؛ این که شرط انصاف نیست، خوب است بروند و هر بامداد رو به قبله با
« . توجه و تدبر و نه بالقلقه لسان، به تلاوت کلام الله پردازند آنگاه اگر مقصود شان حاصل نشد گله مند گردند
پس از این سخنان، باز به موضوع اصلی سخن خود پرداختند. و پس از پایان گفتار، در باز شد و من داخل شدم. جناب
شیخ محبت فرمودند و پرسیدند حاجتی داری؟
عرضه داشتم: جواب خود را شنیدم
فرمودند: پس معطل چه هستی؟
برخاستم و خداحافظی کردم و مجدداً پس از چند روز به خدمتش رسیدم. از من خواستند که ظهر در آنجا بمانم، عرض
کردم: امروز مهمانم و قرار شده است که برای من آش ترشی فراهم سازند، زیرا که مزاجم احتیاج به مسهلی داشته است.
گفتند: امروز در آنجا خبری نیست.
گفتم: وعده کرده ام، چگونه ممکن است خبری نباشد؟
فرمودند: همان است که گفتم: در آنجا خبری نیست. به اطاعت فرمان ایشان ظهر ماندم، ولی همه فکرم متوجه محل وعده
بود که تخلف کرده بودم. باری، جناب شیخ از اندرون برای ناهار من قدری گردوی کوبیده و پنیر و نان آوردند. چون از
خوردن غذا فارغ شدم فرمودند:
« . زودتر برخیز و برو که مقصودت حاصل شده است »
من ناراحت از اینکه با صراحت، عذر مرا می خواستند، از آنجا بیرون آمدم، ولی به مجرد آنکه به منزل رسیدم، مانند کسی
که مسهلی خورده باشد، مزاجم اجابت کرد و راحت شدم و آنگاه معلومم گردید به چه سبب به من فرمودند: زود برخیز
و برو.
بعد از آن مطلع شدم، میزبان آن روز، پیش از ظهر به محل سکنای من مراجعه کرده و به علت پیدایش مانعی از پذیرائی
 عذر خواسته بود.»


[ پنج شنبه 89/10/23 ] [ 3:6 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

اگر انسان دل داشته باشه ، خیلی راحت گناه کردن براش ننگ میشه ، دل آقا شو کباب نمی کنه ، سیلی به صورت آقا نمی زنه ، ((خدا کنه داشته باشیم))

اگر انسان دل داشته باشه ، خیلی راحت تو این شهر پر گناه مون زندگی میکنه، گلی زیبایی برای امام زمانش میشه ، ((خدا کنه داشته باشیم)).

اگر انسان دل داشته باشه، هر سختی که می یاد می بینه یه سختی بالاتر از این هم هست ، ((خدا کنه داشته باشیم)).

اگر انسان دل داشته باشه،هیچ وقت نمی ذاره پشت رهبرش خالی باشه ، صورتش شبیه صورت مادر بشه... نمی ذاره غصه بخوره،(( خدا کنه داشته باشیم )).

اگر انسان دل داشته باشه ، یه روز خواست بره هیئت بهش گفتن چفیه نذار عرف جامعه نیست دلش نشکنه... یاد غریبی رهبرش بیفته .((خدا کنه داشته باشیم)).

اگر انسان دل داشته باشه، میبینه که حاج همت ،حاج احمد کاظمی ، حاج حسین خرازی و خیلی های دیگه رفتن و نباید با شیطان والیبال بازی کنه یا با دنیا طرح دوستی بریزه ، ((خدا کنه داشته باشیم)).

اگر انسان دل داشته باشه، هر روز اگه قرآن نخونه دلش خونی ..میشه غصه می خوره ...دلش برای خدا تنگ میشه ،((خداکنه داشته باشیم))

 و اگر های زیاد دیگه....!


[ جمعه 89/10/17 ] [ 1:19 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

دعوت شده از طرف خواهرم آسمان به موج وبلاگی محرم...



حضرت ابی عبدالله( علیه السلام ) فرموده اند:

 هرگاه منزل و وطن یکی از شما به ما دور بود، بالاترین مکان منزل را انتخاب کند و در آنجا دو رکعت نماز خوانده و با اشاره به قبور ما سلام دهد، سلام وی حتما به ما خواهد رسید.

 سلام را باید بدین نحو بیان نمود:

 السلام علیک یا ابا عبدالله ، السلام علیک و رحمه و برکاته

همچنین آمده ...زیارت آن جناب معادل و مساوی با یک عمره است و شایسته نیست بیش از چهار سال به زیارت قبر آن حضرت نرفته و از آن تخلف کنند.
 

کامل الزیارات، ص 868


[ سه شنبه 89/9/23 ] [ 12:40 عصر ] [ ] [ نظرات () ]



شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از پدر خود حاج ملاابوالحسن نقل می کند:
من حاج میرزا علی نقی طباطبائی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم:
آرزویی هم در آنجا داری؟
گفت: هیچ آرزویی ندارم جز این که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را نخواندم. رسم سید این بود که دهه محرم زیارت عاشورا می خواند نه در تمام سال؛ از این رو افسوس می خورد که چرا تمام سال نمی خواندم.


[ سه شنبه 89/9/23 ] [ 10:54 صبح ] [ ] [ نظرات () ]



چه کرده اند با جسم تو؛ دو چشم من نداره سو

پاشو علی اکبرم برای من اذان بگو

با قطره های اشک خود، به لعل من، تو نم بزن

پیش چشای من علی؛ یه بار دیگه قدم بزن

یه بار دیگه...

لب روی لبهات میذارم، بوسه می گیرم از کویر

علی من نفس بکش...

علی من نفس بکش...پیش چشای من نمیر

برای مرگت ، دشمنان؛ دست میزنند و هلهله

علی ببین...

علی ببین خنده نشسته به لبای حرمله..


[ دوشنبه 89/9/22 ] [ 6:35 عصر ] [ ] [ نظرات () ]



ای خدای مسلم بن عقیل!

وقتی معشقوق هست هیچ عاشقی تنها نیست حتی اگر همه عالم کوفه شود همه درها بسته گردد وهمه دستها آلوده به خدعه.

ای خدای جان!

کمیای مهر حسین هر چه سیاهی را سفید و هر ورق پاره ای را طلا می کند .وجود ما و عشق حسین .

ای خدای اباعبدا...!

" یا لیتنا کنا معک " ما را آکنده از صداقت و اخلاص کن.

ای خدای ذو الجناح !

وقتی اسبی در آستان حسین (ع) به معرفتی چنان دست می یابد روانیست که سالکان کوی او محروم از معرفت بمانند . ما را تا کمترین پایه ی معرفت حسین تعالی بخش.

ای خدای حر !

هر روز عاشوراست و هر زمین کربلا و انسان هر لحظه در معرض آزمایش و فتنه و بلا. رو سفیدمان کن.

ای خدای علی اکبر!

ما را در سنت ذبح عزیزان پیش پای محبوب شیعه حسین قرار ده.

ای خدای علی اصغر!

تویی که به کوچکترین سرباز حسین برترین کمال را بخشیده ای عشق و وفا را از شیعیان حسین دریغ مدار.

ای خدای زینب!

نو را به عظمت زینب سوگند گه جلوه ای از جلال زینب را به مردان و زنان بنمایان تا جلوه های فریبای دنیا در نگاهشان رنگ ببازد.

ای خدای عباس!

تنها تویی که می توانی عشق را با جنگ و ادب را با دلاوری در وجود کسی متجلی کنی و ما را به دست ستقی ابولفضل از این فضائل سیراب کنی....
یا ایتها النفس المطمئنه....وادخلی جنتی

ای خدای حسین !

آستان تو بر پا برهنگان و گمنامان و از قلم افتادگان و مهر باطل خوردگان گشاده تر است ما را از این آستان کرامت محروم مکن.

ای خدای کربلا!

ما را روز به روز با این حقیقت کربلایی که " مقربانت را جام بلا بیشتر میدهی " آشنا کن.

ای خدای اشک !

اشک عزای حسین آب حیات تشیع است میان شیعه و گریه فاصله مینداز.

ای خدای عاشورا !

داغ فرزندان حسین(ع) را و مصیبت شیعه را به ظهور حضرت منتقم تسلی بخش.

( مناجات سید مهدی شجاعی )

به امید لایق شدن دلهامون و استواری قدمهامون
"التماس دعای فرج و شهادت
"


[ جمعه 89/9/19 ] [ 12:39 عصر ] [ ] [ نظرات () ]



شبی ساکت و دلگیر ، خودم بودم و قلبی که زغم بسته به زنجیر و نزدیک اذان بود ، که پیچید به آفاق همه نغمه تکبیر ، نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش که باز است به درگاه الهی ، در رحمت و آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت ، شدم غرق عبادت ، دو چشمم همه اشک شد و روی لبانم همه سوگند ، که یارب تو رهایم کن از این بند و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...

همان جا که دل از سوز فراغش شده بی تاب ، همان جا که زده دست به دامان زمین خوشه مهتاب ، همان وادی سوز و عطش و درد ، همان وادی شرمندگی آب ، همان وادی پاک حرم حضرت ارباب و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...

همان جا که زمینش همه نور است ، پر از شور و شعور است ، حماسه است ، غرور است ، شرمنده تر از وادی طور است و فرش حرمش از پر حور است و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...

همان جا که حرم خانه دلهاست و عشقش همه در آب و گل ماست ، زیارتگه زهراست ، عبادتگه موسی است ، دخیل حرمش حضرت عیسی است و زیباست ، خدا محو تماشاست ، که یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...

مکانی که قدم رنجه نمودست گل یاس ، طوافش کند از عشق و احساس ، به لبهاش بود ذکر ابالفضل و دریای دو چشمش همه الماس ، همان کعبه کوچک کف العباس و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...

مکانی که در آن عشق زند موج ، همان جا که زند پر به هوایش دل من هر دم و هر شب ، همان جا که به هر جای زمینش هست نشان از قدم محترم حضرت زینب ، همان خاک که هم بدر و احد ، خندق و احزاب و حنین است ، که دل از عالم هستی برباید ، خیابان بهشتی که معروف به بین الحرمین است و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم...


[ چهارشنبه 89/9/17 ] [ 2:13 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

زیارت واقعی امام حسین(ع)



شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر
آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین(ع)را اراده می کرد،بر بام منزل خود رفته،به آن حضرت سلام می کردو او را زیارت مینمود؛تا اینکه سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رسانید.سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت:«از آداب زیارت در مذهب اهل بیت(ع) این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری،برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمی رسد.»آن مرد چون این سخن را شنید گفت:«ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت:«من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است.»وقتی آن مرد این سخن را شنید،آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و باوقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا اینکه به در صحن مطهر رسید . نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید.سپس برخاست و لرزان،مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته با شند، بر خود می لرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت می کرد تا اینکه وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و بر خاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.چون چشمش به قبر مطهر افتاد،نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده،ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت:«اَهَذا مَصرَعُِِِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء ؟  آیا اینجا جای افتادن امام حسین(ع) است؟آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سید الشهداء است؟» پس فریاد کرد ونقش زمین شد وجان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست».

(داستانهای علوی،ج4،ص210؛دارالسلام عراقی،ص301) 


[ دوشنبه 89/9/15 ] [ 11:5 صبح ] [ ] [ نظرات () ]

ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش

سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب



سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر

سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر

سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش

سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش

سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش


[ دوشنبه 89/9/15 ] [ 10:55 صبح ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من کیستم ؟ بر جا ز کاروان سبک بار آرزو، خاکستری به راه.... گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان، اندر شب سیاه....
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 124
کل بازدیدها: 192266