سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر ریحان
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

به نام او که نزدیک‌ترین به من است...

با عطر محرم دلتنگی های شبانه ام را در سکوت خموش شب ، به تفسیر اشک سپرده ام و بر لوح ضریح دل ،
چنین نوشته ام:حـــــــــسرت حضور ،مقیمِ حریم آستانت می خوانی ام ؟!...

بچه‌ شیعه‌ها عزمتون رو جزم کنید باید حرمها رو سیاه پوش کنیم....



عجب بارگاه زیبا و با صفایی ..انشاءالله دوباره می‌بینمت...

ارباب خوبم ای شه بی کفنم...ببین یه عمره من بر سر و سینه زنم...
بیا و دستی بکش به سرم...نصیب من کن دیدار حرم....

خب طبق قانون ادب آقام اباالفضل(ع)، از گنبد اول شروع می‌کنیم..قربون این آقای با ادب برم....

حواستو جمع کن کم نذاری...



سیاه پوشون اینجا تموم شد...

کی میگه بهشت تو عرشه..اگه اینجوریه پس زمین کربلا عرش خداست..

حالا پاشید بریم، یه جا دیگه مونده...اما.......................
اینجا که حرم نداره؟ پارچه سیاها رو کجا ببندیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 
کو ایوون طلاش، من که نمی‌بینم تو می‌بینی؟ کدوم گنبد رو پرچم سیاه بزنیم؟؟ اینجا که همش خاک و خاکه....

صبر کن، حالا فهمیدم، اینجا همون جایی که باید صبر کنیم تا آقا خودشون بیان و گنبد بسازن...گنبدی مثل گنبد طلای مشهد الرضا...انشاءالله به همین زودیا.

اما میشه یه کاری کرد.اول یه صلوات بر محمد و خاندان پاکش...بعد وای میستیم یه گوشه ای و از ته قلب به مادرمون بی بی فاطمه(س) میگیم:بی بی جان تسلیت....روزای سختی در پیش داری...به فدای قلب شکسته ت بی بی جان...
در سجده‌هایت چه رازی بود...در صحیفه دعاهایت چه عشقی بود...که خیال دلم را به پابوس شهید کربلایت می‌برد.

التماس دعا دارم شدید، در این ماه پرفضیلت منو یادتون نره.
هیچی نگم بهتره:

السَلامُ عَلیک یا اباعبدالله(ع)

السَلامُ عَلیک یا اباالفضل العباس(ع)

السَلامُ عَلیک یا علی بن الحسین(ع)


[ یکشنبه 89/9/14 ] [ 11:41 عصر ] [ ] [ نظرات () ]




چند روزیه از در ورودی دانشگاه که میای تو یه مکانی رو به شکل خاکریز و سنگر درست کردن که وصیت نامه شهدا و عکسشون و سفارشات کوتاهشون رو به شکل زیبایی نصب کردن که پیشکش بروبچه های بسیج دانشگاهه...
امروز وقتی نزدیکای در ورودی بودم صدایی مثل نوحه توجهم رو جلب کرد...فکر کردم صدا از مسجد میاد،مبهم بود و معلوم نبود چیه...هرچی فکر کردم که چی میتونه باشه به ذهنم نرسید پنجشنبه هم که نیست زیارت عاشورا باشه!
وارد که شدم با یه ابتکار جدید و دوست داشتنی مواجه شدم...درسته...نوای زیارت عاشورا و روضه ای که مابینش بود از داخل سنگر میومد که یه حال و هوای خاصی به اون سنگرا و عکس شهدا داده بود...
کرببلاااااااا بذار مسافرت بشم......یه شب جمعه زائرت بشم......
یه دفعه یاد چند ماه پیش
افتادم که از دانشگاه عازم کربلا شدیم....چه روزای قشنگی بود...طعم شیرینش امروز دوباره برام زنده شد....اشک تو چشام جمع شد.....انگار امسال با شهدا به استقبال محرم داریم میریم....
چقدر عشق کردم و ابتکارشون به دلم نشست....
ولی اکثر دانشجو ها وقتی از کنارم رد میشدن میشنیدم که میگن: اه اه اه....این چیه اول صبحی گذاشتن.....حال آدمو میگیرن....عوضی که اول صبح آدمو سرحال کنن....!و از اینجور حرفا.......انگاری قرار بوده اول صبحی برای اینا آهنگ تکنو بذارن!
ولی خدا میدونه من چقدر انرژی مضاعف گرفتم امروز.....خدایا شکرت.....


[ یکشنبه 89/9/14 ] [ 9:49 صبح ] [ ] [ نظرات () ]



با اینکه هروقت این شعرو میخونم دردم میاد  ولی بد نیست برای متذکر شدن!

نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست

نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع
که شهر ما نه مُحیای گامهای تو نیست

نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند
قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه
کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست

نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش
که جای سجده گه ِ ما هنوز مال تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا
کسی برای شهادت به کربلای تو نیست

نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست
ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا
برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست

نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها
به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست

نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق
دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه
که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست

نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟
نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که حرف من . . . « میعاد »
فقط بیان ِ سرابی ست که انتظار تو نیست


[ جمعه 89/9/12 ] [ 8:49 صبح ] [ ] [ نظرات () ]



اگر روزی دلم گرفت یادم باشد
که خدا با من است،

که فرشته ها برایم دعا میکنند،
که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد.

یادم باشد که قاصدکی در راه است،
که بهار نزدیک است،

که فردا منتظرم می ماند،
که من راه رفتن می دانم و دویدن،
و جاده ها قدم هایم را شماره خواهند کرد.

اگر روزی دلم گرفت یادم باشد
که خدای من اینجاست همین نزدیکیها،
و من، تنها نیستم...


[ پنج شنبه 89/9/11 ] [ 1:25 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

مثلا تا حالا آرزو کرده اید کفش کلارک دویست هزار تومنی بپوشید؟‌ ممکنه آرزوهاتون کوچکتر از این باشه!

ولیکن مطمئنم که تا حالا چنین آرزویی نکرده اید: "داشتن یه جفت کفش سالم " ولی این چوپان کوچولو تو
کوههای چهارمحال و بختیاری این آرزو رو داره: "داشتن یه جفت کفش سالم "!!


[ سه شنبه 89/9/9 ] [ 10:30 عصر ] [ ] [ نظرات () ]




از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود.
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.
خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد؛ زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد، تو باز خواهی گشت، وگرنه...
و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود.
و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.
انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.خدا گفت: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی.
برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداش به گزیدن توست.عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و صبوری را. واین آغاز انسان بود.

عرفان نظر آهاری


[ سه شنبه 89/9/9 ] [ 10:25 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

گریه بر امام حسین (علیه‏السلام)



براساس نقلی معروف از حضرت سکینه (علیه‏السلام) بالای بدن مطهّر امام حسین (علیه‏السلام)، ایشان به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثه  تلخی پیش آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونى»؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیه‏السلام) به خلافت می‏رسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت.

بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثه تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آن‏که افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیه‏السلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیه‏السلام) است و نتیجه دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعه جانسوز کربلا هم بی‏اثر نباشد.

وجود مبارک سیدالشهداء (علیه‏السلام) فرمودند: «أنا قتیل العبرة»؛ یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقه‏مندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشکْ فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.

این سنّت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت (علیهم‏السلام) در قلب شیعیان حضور پیدا می‏کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهم‏السلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی‏کند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده می‏گیرد و دلِ دوستان حسین بن‏علی (علیه‏السلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود می‏شود.


[ سه شنبه 89/9/9 ] [ 2:25 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

میگن صحن تو از بهشت خدا بهتره....یه قولی بده این دیگه خواهش آخره.....


آقاجون یه وقت کربلای ما یادت نره...


[ سه شنبه 89/9/9 ] [ 1:49 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

به دعوت وبلاگ آسمان وارد موج وبلاگی بسیج و بسیجی واقعی شدم....

این هفته بهانه خوبی است که نگاهی دوباره بیاندازیم به خودمان به عنوان یک بسیجی و تشکیلاتی که شرف حضور در آن را داشته ایم و یا حتی اگر کارت بسیجی و کد بسیجی و این ها نداشته ایم و برعکس خیلی ها که آن را دزدیده اند که کسر سربازی بخورند و... در صحنه حضور داشته ایم تا فضیلت های انقلاب زنده بماند...

بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند و بسیجی دانش آموخته مکتبی است که فارغ التحصیلان آن در جنت رضوان سکنی گزیده و ثمره رشادتهای خود را در لقاء پروردگار خویش یافته اند .

بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی نشان گرفته‌اند و بسیجی سرباز گمنان امام زمان(عج) است که در مکتب عاشورا تربیت یافته و در دفاع مقدس خود مدرس سلسه رهجویان شهادت گشت .
تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقیناً از برکات و الطاف جلیة خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد . چرا که اگر بسیج نبود در دفاع مقدس نمی توانستیم در برابر دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کنیم و هرجا که نوای دلنشین بسیج طنین انداز شده تحول عظیم ببار آورده که ثمرات آن در همه زمینه ها آشکار شده است .

بسیجی کسی است که شور و شعور را در هم آمیخته و پیوندی ناگسستنی با مولای خوبان دارد که در قالب زمان محدود نشده و همچنان ادامه دارد. تا زمانیکه کشور محتاج امنیت است حضور بسیج و بسیجی لازم و ضروری است و هیچ کشوری در هیچ زمانی بدون امنیت نمی تواند به حیات خود ادامه دهد .

بسیج یک نیروی مردمی است و به طبقه خاصی تعلق ندارد و بسیجی را می توان در هر قشری از اجتماع جستجو کردو یافت . بسیجی با ایمان عمیق توام با عواطفی که از خصوصیات ملت ایران سرچشمه می گیرد رفتار و عملکرد دشمن را رصد کرده و هرزمان لازم شد وارد میدان شده و با تفکری که از اسلام ناب محمدی(ص) نشات می گیرد به مقابله با خطرات می رود .

در یک کلام بسیجی نیرویی کارآمد و سرمایه ای گرانبها برای اسلام و انقلاب و کشور است که باوجود آن ، کشور از گزند دشمنان مصون مانده و راههای ترقی و پیشرفت با سرعتی بیشتر طی می شود و هرکس که این نیروی عظیم را انکار کند در خرد و یا صداقت او باید شک کرد .


حضرت روح الله:«بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوات یقین حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن‚ اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن‚ نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را که همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نموده اند.» و در ادامه می فرمایند: «خلاصه کلام‚ اگر بر کشوری ندای دلنشین تفکر بسیجی طنین اندازد‚ چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه باشیم. بسیج باید مثل گذشته و باقدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد. امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها‚ بسیج دانشجو و طلبه است.» همان حرف و تاسفی که قران انقلاب پیام قطعنامه یاد می کنند که «راستى اگر بسیج جهانى مسلمین تشکیل شده بود، کسى جرات اینهمه جسارت و شرارت را با فرزندان معنوى رسول اللّه - صلى اللّه علیه و آله و سلم - داشت؟»



هم اکنون بسیج روز به روز به پشتوانه توکل به خدا و یاری امام زمان(عج) در حال خدمت صادقانه به کشور عزیز خود می باشند و طبق فرمایش رهبر عزیز کشورمان که فرمود:«باید روحیه معرفت بسیجی فراگیر بشود و بتواند بار سنگینی را که بر دوش دارد که همان بار هدایت الهی و سعادت انسانهاست به سر منزل برساند و بسیج تمام شدنی نیست» بنابراین بسیج هر روز درحال پیشرفت و خدمتگذاری به صورت آگاهانه می باشد.


[ دوشنبه 89/9/8 ] [ 8:43 عصر ] [ ] [ نظرات () ]

خدایا از این شهر خسته ام....



هممون یادمون رفته برای چی زنده ایم....باید چه کنیم....همه دارن بر سر دنیا رقابت میکنن...هممون شدیم تاجر...آخرت میفروشیم دنیا میخریم!!! چه تاجرای زیانکاری....!!!

خدایا آفت علاقه به دنیا بر گندمزارمان زده....دریابمان...

 انقدر ضعیفیم که یه کم زرق و برق دنیا رو میبینیم گول میخوریم....

«ان الانسان لفی خسر»..هر وقت این آیه رو میخونم گریه م میگیره..از بیچارگی خودم گریه م میگیره....

خدایاااااا ما تو این عالم دچار خسران شدیم و یکی نیست دستمونو بگیره.....پس کو مولای ما...؟؟؟؟ کو صاحب ما؟؟؟؟؟؟

خدایا به خودت قسم ما هم از گناه خسته ایم...به دادمون برس تا گناه ذرات وجودمونو نابود نکرده....نذار تو باتلاق گناه غرق شیم...
...

خدا جونم خیلی شرمنده تم....به خاطر همه نفسهایی که بی تو زدم...شرمنده تم.....


[ دوشنبه 89/9/8 ] [ 7:36 عصر ] [ ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من کیستم ؟ بر جا ز کاروان سبک بار آرزو، خاکستری به راه.... گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان، اندر شب سیاه....
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 75
بازدید دیروز: 124
کل بازدیدها: 192331